پیچک

هیچگاه برای تازه شدن دیر نیست.

پیچک

هیچگاه برای تازه شدن دیر نیست.

یک نامه جالب از یک بچه به پدرش به مناسبت روز پدر

سلام ، چطوری ، گوشهات چطورن؟ خوبن؟ بابا؟ موهات داره کم کم میریزه ها ، ولی صورتت عجیب تغییری نکرده ، انگار همیشه همین شکلیه ، بابا ؟ 66 سالت شد؟ وای ، چقدر زود دیر میشه ، یادم نرفته که صبحها میرفتی سر کار و من شیش هفت سالم بود و ساعت 4 وقتی بر میگشتی لب پنجره میشستم ، آخه مامان نمیذاشت اون موقع ظهر بیام بیرون ، آخه من خاک بازی رو دوست داشتم ، مورچه آتیش میزدم و گودال میکندم که توش قایم شم ، به خاطر همین خیلی کثیف میشدم ، مامان نمیذاشت بیام بیرون ، مجبور بودم وایسم تا از سر کار بیای ، یادته همیشه برام هر روز بیسکوییت رنگارنگ میخریدی و میاوردی؟ همه ی خواسته ی من اون موقع از تو خواراکی بود، اگه میخریدی پدر خوبی بودی و اگه نمیخریدی بد، یادته همه میگفتن لوسم کردی؟ همه میگفتن چون وحید ته تقاریه لوس کردیش ، ولی من اینو نمیفهمیدم ، اون موقع گوشات میشنید ، یادش بخیر ، گذشت تا اینکه من رفتم کلاس اول راهنمایی، چه روز بدی بود ، کم کم حس کردی داری شنواییت رو از دست میدی ، رفتیم دکتر و گفتن که به مرور کامل ناشنوا میشی و فقط صداهای گنگ میشنوی ، مامان گفت علت اصلی چیه دکتر؟ دکتر گفت: موج انفجار در جبهه که باعث کر شدن گوش شده ، گفتیم چرا الان؟ گفت اثر بلند مدت داشته! یادته؟ اون موقع یک سری مشکل مالی برات پیش اومد که خدا رو شاکرم که الان میتونیم مشکل مالی دیگران رو حل کنیم ، خلاصه ، یادته اون موقع یک مشکل مالی پیش اومد برات و برای خرج درمانت رفتیم کمیته ایثارگران و جانبازان ، یادته گفتی من 115 ماه تو جبهه بودم ، گفتن مدرک داری گوشت مال جبهست؟ گفتی : دکترا تایید میکنن ، حتی دکترای ایثارگران ، گفتن نه نمیشه باید بعد از مجروحیت از بیمارستان تو اون موقع نامه داشته باشی ، گفتی مشکل اینه که من مجروحیت ندارم و این الان به زمین انداختتم ، اما کمکی نکردند که نکردند ، یا علی گفتی و خودت خودت رو کشیدی بالا و الان مرد تاثیر گذار منی ، کسی که نه تنها مشکل مالی ندارد بلکه مشکل مالی دیگران رو هم حل کرد ، همیشه ازت گله میکردم که چرا جانبازی و درصد جانبازی نگرفتی؟ تو میگفتی برای این چیزا نرفتی ، منم مسخره میکردم ، اما تو بدون این چیزا به همه چیز رسیدی ، و فهمیدم که چقدر کثیفه روزگار ، بابا ، دستات خشکن ، با کوچکترین واکنش ترکشون میترکه و خون میان ، چرا؟ بابا 66 سالته هنوز صبح ها میری سر کار و وقتی میرسی خونه سری میری سر آشپزخونه و ظرفهای دیشب رو میشوری و خونه رو تمیز میکنی و نمیذاری مامان کوچکترین تکونی بخوره؟ جریان چیه؟ چرا انقدر خوبی؟ بسه! ولی بابا ، اینو بدون هیشکی مثل تو نمیشه ، و امروز امیر مومنان علی (ع) به دنیا اومد و یاد تمام پدرها رو زنده کرد ، پدرم ! سرورم ، نماد من ، الگوی من ، عزیز من ، دوستت دارم و روزت مبارک ، هدیه ام به تو جان ناقابلم

 

فرزند حقیر تو ،که همیشه باعث اذیت تو شده